|
پرواز خیالات شباهنگام |
گاهی، شب آنقدر آرام و بیصدا فرا میرسد که گمان میکنی فراموش شدهای؛ اما درست همانجا، در دل آن سکوت ژرف، چیزی تو را صدا میزند. نه از جنس واژه، نه از جنس صدا، بلکه نوری آهسته که از عمق درونت میتابد و میگوید:
"بیا، با خودت رو در رو شو... نه برای قضاوت، بلکه برای رهایی."
سالهاست که با خودم در گفتوگویی بیصدا و بیوقفهام. هرگاه در آیینهٔ خویش چشم دوختهام، نه صرفاً صورتی انسانی، بلکه تصویری ناتمام دیدهام؛ گویی خالقی درونم نشسته و مشغول خلق نسخهای روشنتر از من است. در این سفر درونی، فهمیدهام که خودشناسی نه مقصدی دور، بلکه راهی است که هر گامش به درک ژرفتری از معنا، زندگی و حتی الوهیت منتهی میشود.
"تو بپرس از خود که کیستی؟ نه با ترس، بلکه با اشتیاق؛ شاید آنگاه خدای درونت، بیواژه، لبخند بزند..."
در لحظاتی از شب، .....